من که ایوب نیستم
صبر کردن دردناک است!!!
و
فراموش کردن دردناک تر
ولی
دردناکتر از همه این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش...
رفقا این گفته به خاطر بسپارید
شاید روزی به این حرف رسیدید
من که
وقتی تنها ماندم
دریافتم قصه مادر بزرگم راست بود
همیشه یکی بود و یکی نبود
ولی هیچ گاه نفهمیدم که او کی بود و کی نبود
با من بود با من نبود
دوستم داشت و آزوی مرگم را میکشید
افسوس که من همیشه همه وقت او را ...
سالار ببخشید ولی
لبخندت
به اتشم می کشد
قاه قاهت
به مرگ...
هیچ شعری نمانده من چگونه گویم : شاعرم
وقتی نمی توانم از (( تو ))٫
از تو که بر دلم جا مانده ای ....
سخن بگویم
*********************************
اصلا
من از تمام تیر چراغ برقهای شهر ....
من از تمام شبهای بارانی ...
و از تمام ((توی)) ناتمام خود...
کمی کینه دارم....
ولی تو خوب می دانی، کینه ام عاشقانه است
تمام من٬ تمام ذرات من.....
تو نمی شود......
کجا گم کرده ام تو را؟!
***********************************
تا به من بدی میکنی تازه یادم می آید که هنوز عاشقتم
تا مرا زجر میدهی تازه یادم میآید که هنوز تو سالار من هستی
ولی نمیدانم چرا
تازگیها زیاد دوستت ندارم
به خودم میگویم که چاق شدی
بیا که حالا نوبت بدی کردنت به من است
******************************************
اصلا گور بابای دیگران
به من چه که چه میخواهند فکر کنند
من همینم
من حسینم
من خسروی ام
من همانی ام که خودم که نه ولی شاید (( خیلی ها دوست دارند))
(( راحت شدم از آن همه واژه که مرا می آزرد ))
ولی چه فایده
بازهم فکر تو نمیگذارد
حالا
من مانده ام و آب نبات هایی
که شیرین نمی کند
دهان لحظه هایم را بــــــــی تو !
********************************
سوختم ... آنقدر كه عشقت بي ريا آرامم كرد ...
دلم مي خواست آنقدر بلند گريه
کنم كه تمام كوچه هاي پاييزي از خواب بيدار شوند .
آن روز فهميدم كه عشق نرم است و مي تواند بر هر سختي غلبه كند .
مثل مهربانيهایم ؛ بدیهایت...
تو پائـــــيزي ترين اتفاقم بودي ..........
************************************
فرهاد شجاع
یه روز توی کتابش خواندم که:این همه آسمان در پنجره جا نمی شود...راست می گوید
میگوید: حتی اگر باد را به انگشت نگاری ببرند ،رد بوسه ات را پیدا نمی کنند... بازم راست می گوید.
از اون وروجک هاست. بااو می خونم،پا به پای هم
او میگوید و من می خوانم ٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬
تا هفتاد و هفت سالگی مردانگیهایم تو را خواهم برد به دور دست های زنانگی ...
به آنجایی که مردان سرود احتیاج من و تو را می خوانند...
یک لحظه با من شو...برای یک ثانیه هم که شده به کنارم بیا... تا با هآی نفس هایت، زنانه بیاندیشم .آنگاه که من به قدرت زنانگی ات سر شارم
****************************
هی هی هی هی
يه روز يكي بهم گفت:حسین تو اين دنيا همهء آدم ها بد نيستن.
همه رو به چشم آدم هاي بدو دو رو نگاه نكن همه شيطان صفت نيستن.
خدا تو زمين فرشته هم گذاشته.اما اين فرشته ها بال ندارن.تا يه وقت مردم اذيتشون نكنن…
هرچند كه تو دوران ِ منو تو اين فرشته ها تعدادشون كم شده اما هستن…
صبر كن به وقتش مي ياد كمكت…
اون روز من فقط يه خنده ايي به اون دوست زدم و گفتم:برو دلت خوش ِ ها…
هی هی هی هی
*******************************
به احترام غزلهایتان غزل بستم
هزار توبه خریدم ٬ هزار بشکستم
نه سعدی ام و نه حافظ ٬ نه مولوی نه رهی
نه آنچنان که غزل خوده ام غزل مستم
اصلا بگذید از این حرفهای واهی
در کوچه عشق ، عاشقي کمرنگ است
حرف دل عاشقان ، چه رنگارنگ است
وقتي که ريا روي محبت باشد
انگار تمام قلب ها از سنگ است