حق با تو بود...

نه من آن فرهاد کوه کن بودم

نه تو شیرین من

وقتی چشمانم را باز کردم

نه کوهی بود

نه تیشه ای

درون دره ای عمیق گیر افتاده بودیم

به خیالمان کوه وصال بود


شادمانیم که در سنگ دلی چون دیوار

بازهم پنجره ای در دل سیمانی ماست